سفر بامیان: یتیم دختر ديروز، تجارت پيشهء امروز

نويسنده: شریفه پاڅون
۲۰۱۹/۷/۶
با نشست طياره در ميدان هوايی بامیان اعلان شد که گرمای امروز هوا ۱۳ درجهء سانتیگراد است. با فرود آمدن از طياره وجود مسافرين آمده از کابل را هوای نسبتاً سرد نوازش داد، ولی هيچکس از سردی هوا شکایت نداشت. هوا خيلی صاف و آسمان آبی بود. من که گرمای سخت ماه سرطان وهوای مملو از گرد، خاک و دود کابل را تنفس کرده و از آن به ستوه آمده بودم، هوای بامیان برايم خیلی دلپذير و خوش آیند بود. یک شانس خوب داشتم تا زمانیکه بیک های ما را از طیاره پايين مينمودند، نفس های عميق بکشم.
از يک دوستم در مورد کار های اقتصادی زنان بامیان پرسيدم. وی در قلب بامیان، بر لب دریای خروشان نشانی دکان های صنايع دستی زنان بامیان را به من داد: بازارچهء هنر بامیان
داخل يک دکان شدم. دختر جوانی با پيشانی باز استقبالم کرد و گفت که زهرا نظری مسؤل انجمن صنايع دستی گوهر شاد است.
زهرا داستان خود را چنين بيان کرد: "دوساله بودم که پدرم در ايران وفات شد و سيلی محکم يتیمی را بر رخسارم احساس کردم. سيزده سال قبل زمانیکه نه (۹) ساله بودم با مادر، خواهر کوچکتر و يگانه برادرم دوباره به وطن خود، افغانستان، برگشتم. آنزمان بامیان جز يک ويرانه چيز ديگری نبود.
مادرم از ما سرپرستي میکرد، با وجوديکه من کوچک بودم ولی در مقابل خواهر و برادرم خیلی احساس مسؤليت ميکردم. اقتصاد خانوادهء ما ضعيف بود. تعداد از مؤسسات در بامیان کار های را به راه انداخته بودند. من و مادرم آنجا کار میکردیم. مردم در مورد ما تبصره های بدی ميکردند، حتی بر ما تهمت می بستند. بدبختانه کار مؤسسات هم کوتاه مدت بود. حالت زنان همسایه و زنان خويشاوند ما بدتر از ما بود. پسران و شوهران آنان در جنگ شهید و یا معلول شده بودند. آنان مسؤليت سرپرستی خانواده های شان را به دوش داشتند. زنان از اقتصاد ضعيف و غريبی رنج ميبردند. ما جز صنايع دستی، کار ديگری را بلد نبوديم"
زهرا سرمایه نداشت. از خویشاوندانش کمک خواست. خودش نيز چند افغانی پس انداز داشت. چند تن از زنان را گرد هم جمع کرد و با آنان کار صنایع دستی را آغاز کرد. زهرا به زنان مواد خام و ديزاين توزيع ميکرد، و به آنان در مقابل کار شان پول ميپرداخت. لباس ها را اوتو میکرد و ديگر اشيای صنایع دستی تهیه شده را منسجم نموده و در خريطه ها بسته بندی ميکرد و آنرا در بازار بامیان به فروش ميرساند.
آنزمان مردم بامیان مانند امروز فکر نميکردند که زنان در بخش های اقتصادی، فرهنگی، سياسی و علمی کار نمایند. به اندازه ايکه يک خانم اجازه نداشت که برای خريداری بوت و يا البسه به بازار برود. وقتی زهرا در بازار بامیان دکان باز کرد به این می ماند که به بازار يک هيولا آمده باشد.
ريش سفيدان و بزرگان بازار دور هم گرد آمدند و به مردان خانواده های زنان تجارت پيشه گفتند که پای زنان خود را از بازار کوتاه نمایيد زيرا آنان گمان ميکردند که زنان تجارت پيشه به زنان آنان سبق های بد ميدهند. زهرا تصمیم گرفت که دکانش را بسته نماید و کارش را رها کند، ولی خويشاوندان زهرا که برخی از آنان تجربهء زندگی در کابل و يا کشور های ديگر را داشتند و روشنفکر بودند، به زهرا گفتند که زنان در چوکات قوانين اسلامی و قوانین افغانستان هر کاری را انجام داده ميتوانند. مو سپيدان و بزرگان بازار هنوز هم از کار زهرا و زنان ديگر ممانعت میکردند ولی آنان با اینهمه مشکلات مبارزه کردند.
زهرا ميگوید: "در سال اول ایجاد دکانم ، بالای بایسکل نزدیک دکان برایم بم گذاشتند. من دروازهء دکان را باز ميکردم که بم منفجر شد. شيشه های دکان شکست. خوشبختانه به من و مادرم زیان نرسيد. ما ترسيديم. دکان را رها میکرديم، ولی برخی از دوستان ما که اذهان روشن داشتند به ما اطمینان دادند که نترسيد. آنان گفتند که شما به کار و مبارزهء تان دوام بدهید. ما چنین کردیم."
با گذشت زمان این مسأله به دکانداران عادی ميشد که زنان به بازار بيآيند و اشيای مورد ضرورت خود را خريداری نمایند و يا اينکه گشت و گذار زنان در بازار ديده شود. خوشبختانه امروز در بازار بامیان به تعداد (۳۰) انجمن صنایع دستی وجود دارد که هريک از آنان بین (۴۰) تا (۵۰) تن کارگر دارند. آنان از خانواده های شان سرپرستی میکنند و از نظر اقتصادی به خود متکی اند. اکنون در انجمنی که زهرا آنرا ایجاد کرده است (۶۰) تن کارگر زن مشغول کار اند.
زهرا ميگوید: "ما صنايع دستی زنان را در بازار بامیان به فروش ميرسانیم. بعضاً آنرا به نمايشگاه ها به منظور فروش و دیدن میگذاريم. من چند بار به کشور هند سفر کرده ام، در نمايشگاه های بین المللی اشتراک کرده ام، پاکستان، تاجکستان و در داخل کشور به قندهار، هرات، مزارشريف و ننگرهار رفته ام. حالا فروشات ما خيلی رونق دارد. اينهمه نتايج تلاش و مبارزهء ماست. ما با عنعنات و رسم و رواج های ناپسند مبارزه کرديم. اکنون زنان با استعداد در بامیان اند که در بخش های سياست، اقتصاد، فرهنگ ، ورزش و ساير بخشها کار میکنند. بامیان امروز با بامیان سیزده سال قبل خیلی متفاوت است. ما خيلی خوشحاليم. کم از کم یک فيصدی کوچک زنان به آزادی اقتصادی رسيده اند."
زهرا که بيست و دو بهار زندگی را پشت سر گذاشته است به ساير ولايات افغانستان به مدت پنج و يا شش روز سفر میکند. برای دکانش مواد خام و ديزاین های جدید را جستجو مینماید.
وی میگوید: " صنایع دستی بامیان خالص است. در رقابتهای کشور هند صنايع دستی افغانستان به خصوص صنايع دستی بامیان مقام اول را از آن خود کرد. در مورد سوچه بودن صنایع يک مثال به شما ميگویم: زنان گليم ميبافند. پشم گوسفند را ميگيرند، آنرا شتسشو مینمایند، بعداً آنرا ميريسند، با رنگ های متفاوت رنگ ميکنند و از آن گليم زیبا ميبافند. در این پروسهء کاری ماشين هیچ سهم ندارد. تمام کار را زنان با دستان هنر افرين شان انجام ميدهند، از اينرو ميتوان گفت که این يک صنعت سوچهء دست است."